۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

چرا امروز نه؟

چرا امروز نه؟



نمی دانم چرا هنوز در افغانستان هیچ کس از خود این سوال را نمی کند که ما در کجای تاریخ ایستاده شده ایم؟

درست است که هنوز بیش از 85 فی صد جامعه بی سواد هست، و این نشان می دهد که ما هنوز از منظر زمانی هرچند که در قرن 21 زیست می کنیم، اما در حقیقت ما در قرن 17 میلادی قرار داریم، با این تفاوت که امروز همین انسانها از بسیاری دست آوردهای بشر امروز در عرصه علم، صنعت، تکنالوژی و... بهره مصرفی می گیرند، اما، این بهره متاسفانه یک نوع بهره گزینشی نیز می باشد، این همان موضوعی هست که در این یاد داشت می خواهیم روی آن هرچند مکسی کوتاه نمایم، تا باشد دوستان و علاقه مندان روی آن جدی تر و عمیق تر به کنکاش نشینند!

به عنوان مثال ما امروز در اقصا نقاط کشور از تکنالوژی ارتباطی به نام موبایل بهره می گیریم، اما در همه مناطق افغانستان هنوز قبیله یک اصل انکار نا پذیر می باشد، ما حال سرگهایی حد اقل خاکی در بسیاری از مناطق کشور داریم که در آن بهترین موترهای ساخت کشورهای مختلف صنعتی رفت و آمد دارند، اما با این حال هنوز هیچ کس به دنبال حاکمیت عقلانی و باوراندن جامعه به توان انتخاب خویش نیستند، نه تنها هیچ کس در این بخش اندیشه و فکر نمی کنند، بلکه جریانهایی همچنان در تلاش هست که حایل های دگم و خشک قبیله را که مایه اصلی عقب ماندگی در کشور می باشد، را استحکام دو باره بخشند!!

ما در کجای تاریخ ایستاده ایم؟ پرسشی که باید هر روز و هر لحظه برای انسان تداعی شود، و پاسخ آن را باید جست و نه تنها برای یافتن پاسخ تلاش کرد بلکه برای بیان آن و تفهیم آن برای دیگران تلاشی مضاعف صورت گیرد!

ما در عصری زندگی می کنیم، که انسانها؛ با قوه عقل فردی و جمعی خویش به بزرگترین دست آوردهای علمی و صنعتی و... نایل شده اند، اما در افغانستان هم چنان جامعه به شکل گوسفندی زیست می نمایند، و همچنان در انتظار چوپانی هستند که به آن نام محترم "رهبری" می دهند!

رهبر یعنی چوپان گله انسانی! و در این تفکر انسانها فاقد عقل، خرد، شعور و... می باشد، و در چنین جامعه ای انسان باید همیشه مقلد و پیرو باقی بماند، تا رهبر هر گونه که دلش خواست با این گله های بی زبان، معامله کنند، و رهبران امروز در تلاش هستند نه تنها به این گله های گوسفند بر خورد شایسته گوسفندان نمایند، بلکه با آنها بازی گوشت و پیشک راه می اندازند!

چنانکه آقای محمد کریم خلیلی معاون دوم رئیس جمهور وقتی یکی از ملا امامان از وی می خواهد تا برای مردم فلان کار را از مجرای دولت که وظیفه ایشان می باشد، انجام دهد، او در جواب می گوید، " خوب است، بعد از عید انشا ء الله گپ می زنیم"!!

بزک نمیر بهار میاد!

آقای خلیلی 6 سال به حیث معاون دوم ریاست جمهوری به صفت رهبر مردم بیچاره هزاره در صدارت رفته است؟ ایشان بیاید بگوید که به جز تخریب و دور کردن موسسات خارجی از مناطق هزاره جات به دلایل مختلف شخصی برای آن مردم چه کرده است؟

یکی از دلایل عمده ایشان به خصوص در مناطق بامیان این بوده است که این موسسات در آنجا ها به دنبال کار نمی باشند، آنها به دنبال چیز دیگر می باشد، اما هیچ کس نیامده است، که بپرسد آقای خلیلی نوچه گان شما برای مردم هیچ قبرستان تاریخی بر جای ننهاده است، و همیشه سفر های خارجی شخص شما توآم با مساله بوده است، به خصوص سفر اخیر شما به لندن که شایعات مومیایی هم به همراه داشت و...

هیچ کس نیست که در جواب ایشان بگوید، که:

استاد محترم بعد از عید که کار شما خلاص شد، آیا برای مردم به جز تحقیر و توهین بهره ای خواهد رسید، زمانی فرا می رسد که بیائیم و خواسته ها و مشکلات خود را طرح کنیم؟

این ا ست که می گوئیم چرا هیچ کس از خود این سوال را نمی کند که ما در کجای تاریخ قرار داریم؟

چرا در عصر عقلانیت مدرن، جامعه هزاره همچنان زیست گله ای را ادامه می دهد؟ و چرا نسل تحصیل کرده برای حاکمیت خرد و عقلانیت اقدامی نمی کند؟

اگر امروز کاری در این عرصه صورت نگیرد، یقینا که فردا دیر خواهد بود!





سه شنبه 1386/09/27

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر