۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

توسعه با گدایی به دست نمی اید

توسعه با گدایی به دست نمی اید

اصولا پایتخت هر کشوری، نماد و نمای واقعی اقتصاد، سیاست، فرهنگ، معماری، مهندسی اجتماعی و آداب و رفتار هر جامعه و کشوری محسوب می گردد.

و اگر به کابل به عنوان نماد برجسته ای از آئینه زیستی افغانها بنگریم، ما در آن چه چیز می توانیم مشاهده کنیم، یا اگر یک فردی تا کنون کشورهایی عقب مانده از نوع افغانستان را ندیده باشد، در ابتدای ورود خویش به کابل، مرکزیت افغانستان وارد شود، چه تصویر و چه نوع شناخت از این کشور به دست خواهد آورد؟

امروزه در همه دنیا، صنایع خاصی وجود دارند، که از آن به صفت صنعت ملی و یا صنعت های ملی یاد آور می شوند، ما در افغانستان اگر بخواهیم چیزی بنام صنعت ملی را یاد آور شویم، و یا بر آن ببالیم، و افتخار کنیم؟ چه چیز خواهد بود؟ جای تاسف دارد، که ما به عنوان یک کشور از لحاظ جغرافیایی بسیار کلان و قابل توجه، اما من چیزی به یاد ندارم، که به عنوان صنعت ملی از آن یاد شود، و ما سالانه از طریق صدور آن به کشورهای دیگر بتوانیم مفاد برای ذخیره ارضی دولت چیزی اندوخته کنیم و...

امروزه هر کشوری به علاوه محصولات صنعتی که ذکری از آن شد، محصولات فرهنگی نیز تولید می کنند، که بر آن نه تنها می بالند، که از طریق آنها در واقع اندیشه ها، باورها، تاریخ، آداب و رسوم جامعه خویش را به جهانیان به معرفی می گیرند، و در عین اینکه فرهنگ خویش را از طریق تولید محصولات فرهنگی برای دیگران معرفی می کند، کلی از این طریق مفاد اقتصادی نیز جذب کشور خویش می نماید.، اگر دو نمونه بزرگ تولید فرهنگی را یاد آور شویم در عرصه سینما، هالیوود و بالیوود از دو کشور امریکا و هند است که امروز در عرصه تولیدات محصولات سینمایی جهان به رقابت می پردازند. و در افغانستان ما چیزی در عرصه تولید محصولات فرهنگی در همه گستردگی آن، محصولی متاسفانه مشاهده نمی شود.

پیشتر اگر برویم، در عرصه معماری و ساخت بناها و عمارات، بازهم هر کشوری، طبق فرهنگ پویای خودش، معماری هایی در خود جای داده است، که از آن به حیث ارزشهای فرهنگی نیز یاد می شود، و در عین حال روند تکاملی معماری را در آن کشور به نمایش می گذارند، که سیر تحول معماری از آن متبلور و نمایان است، اما ما در افغانستان اگر بخواهیم چیزی را به عنوان معماری افغانی به نمایش بگذاریم، آن کجاست؟ و اگر بخواهیم ادعا کنیم، که معماری افغانستان، پویا و زنده است، و هر روز بر روند تکاملی آن افزوده می شود، برای استدلال خویش کجا را باید نمونه آورد؟ بازهم متاسفانه باید بگویم که چیز ملموسی به مشاهده نمی رسد، عمده ترین دلیل آن این است که در این کشور هیچ کس به فکر چنین چیزهایی نبوده و نیست.

واقعیت این است که افغانستان کلکسیونی از نیست ها شده است، شما در هر سوی که بنگرید، چیزی از خود ندارد، امروزه با اینکه ادمیان در دنیا همه چیز را به تسخیر در آورده است، اما افغانستان تنها کشوری است که حتا صادقانه بگوئیم، منبع بهترین آب های اشامیدنی دنیا هست، اما خود (به استثناء چند کمپنی تازه تاسیس) آب اشامیدنی معدنی خویش را از کشورهای همسایه در بوتل های پلاستیکی وارد می کند، که بسیاری از آنها حتا بی مزه و بد مزه نیز می باشد، ولی از آنجائیکه اندیشه خود باوری، باور ساخت محصولات داخلی در میان جامعه و دولت مردان وجود ندارد، ما نا گذیر هستیم، پیسه های این ملک را برای وارادات آب معدنی نیز از کشور خارج کنیم و نیتجه آن را بنگریم در میان انبوه آدمیانی که در سطح تمامی شهرها و روستاهای کشور، رنج نان دارند.

انسان ها گرسنه اند، انسان ها از بی کاری رنج می برند، انسان ها به علت فقدان فرهنگ توسعه، تکامل، حرکت و تلاش، سر گردان هستند، و تمامی انرژی خود را صرف تخریب یک دیگر در تمامی مناطق و مراکز می کنند، همه این ها دلیلی به جز فقدان فرهنگ نو آوری چیز دیگری ندارد، فرهنگی که خودش باید توسط مراکزی در قدرت و نهادهای مدنی کشور، تبلیغ و ترویج گردد.

اگر بخواهیم خلاصه کلام را بگوئیم، افغانستان تنها کشوری هست، که در همه عرصه ها از همه کارونهای رفته به سوی کمال و ترقی باز مانده است، و حال خود در وادی حیرت و سرگردانی گرد خویش می چرخد، گزافه گویی شاید نباشد.

حال با این سوال مواجه می شویم، که چرا افغانستان عقب مانده باقی مانده است؟ چرا هیچ یک از دولت مردان آن در سر سودای رشد، ترقی و تکامل واقعی آن را پرورش ندادند، و بارور نکردند، در پاسخ به این سوال برخی از صاحب نظران عقیده مند هستند، که عامل اصلی این عقب ماندگی نقش برجسته کشورهای استعماری بوده است، که همیشه از افغانستان به عنوان یک نقطه تقابل سیاستهای کشورهای کلان بهره برده اند، آنها کوشیده اند، این کشور همیشه همین گونه باقی بماند، تا آنها بتوانند با استفاده از این عقب ماندگی، منافع کلان خویش را در آن جستجو کنند، اما سوال دیگری که اینجا مطرح می شود، این است که چرا دولت مردان افغانستان، هیچ گاه خود به فکر توسعه قلمرو خویش نبوده است؟ چرا خود هیچ گاهی آرزوی مستعمره سازی دیگر بلاد را نداشته است، که همیشه به گونه ای مستقیم و غیر مستقیم تبدیل به مستعمره شده اند؟ پاسخ این سوال به نظر می رسد، اساسی ترین مطلبی هست که می تواند، روشن نماید، که چرا ما همیشه عقب مانده هستیم.

چرا هیچ گاهی هیچ دولت مردی، از میان دولت مردان افغانستان نیامده است، که به فکر توسعه در بخش های علمی، صنعتی، فکری، فرهنگی، حتا جغرافیایی باشند، در حالیکه دیگر ممالک همیشه توانسته اند، به اشکال مختلف بخشهای از قلمرو افغانستان را تحت سیطره مستقیم و یا غیر مستقیم خویش در بیاورند و...

اگر ادعا شود، که امان الله خان در این راستا تلاش نمود، باید بررسی شود که چرا ایشان برای رسیدن به توسعه افغانستان، شکست خورد، عامل شکست ایشان چی بود، و چرا بعد از آن دیگر هیچ حرکتی که بتواند افغانستان را به سوی بهبود سوق دهد، آغاز نگردیده است، و احیانا اگر بازهم شروع شده است، مواجه با شکست شده اند؟

افغانستان یک کشور کوهستانی است، اما دارای ذخایر انبوه زیر زمینی می باشد، چرا هیچ تلاش نشده است، که این ذخایر استخراج گردد، افغانستان همانند، بسیاری کشورهای دیگر همچنان استوار روی بخش کشاورزی و مالداری است، اما همه آنها به شکل سیستم سنتی اداره می شود، چرا هیچ گاه تلاش نشده است، که این سیستم مدرنیزه شود؟

افغانستان هنوز در خود نظام قبایلی دارد، و هنوز کوچیگری به عنوان کهن ترین سنت بشری، که به علت ناکامی آن در عرصه حیات بشری، تقریبا در تمام دنیا منقرض شده است، اما در کشور هیچ دولت مردی نمی خواهد این نظام و این سیستم برچیده شود؟

در افغانستان هنوز سیستم شهری آن بیشتر از آنکه یک سیستم و یک فرهنگ شهری باشد، بیشتر شبیه یک روستای کلان می باشد، چرا برای ایجاد فرهنگ شهر نشینی، و توام با رشد شهرها هیچ اقدامی صورت نگرفته است و...

متاسفانه همیشه در افغانستان وقتی نظام متمرکز هم به وجود آمده است، تلاش کرده است، در درون این نظام، نظام قبیله خاص برجستگی داشته باشد، در حالی که نظام متمرکز در اکثریت کشورهای مترقی عامل اصلی رشد، ترقی و توسعه به حساب می اید. روند صنعتي شدن اروپا در قرن هيجدهم و نوزدهم نيز همين را نشان مي دهد. همه كشورهايي كه در آنها انقلاب صنعتي صورت گرفت داراي حكومتهاي نيرومند ومتمركزي بودند. اما حکومت متمرکزی که در افغانستان از دوران عبد الرحمن خان به وجود آمد، هیچ گاه نتوانست، حتا وحدت ملی را تثبیت کند؟ سوال دقیقا همین است، که ما اگر سیستم قبایلی داشتیم هم حرکتی رو به جلو نداشتیم، و اگر نظام متمرکز ایجاد شد بازهم نتوانستیم به یک دست آورد مثبت برسیم؟

سخن آخر اینکه توسعه چیزی نیست که دیگران به ما بدهند، هر چند که متاسفانه کشورهای توسعه یافته تلاش می کنند با استفاده از اسباب و لوازمی که در اختیار دارند، کشورهای جهان سومی را برای رسیدن به توسعه باز دارند، و ما در افغانستان علاوه بر این تلاش بین المللی، متاسفانه با یک تلاش مذبوحانه دیگر نیز مواجه هستیم، که همسایه های ما بر آن افزوده می شود، و این همسایه های افغانستان هیچ چشم دیدن افغانستانی مترقی، پیشرفته، دارای ارزشهالی والی انسانی، دانش بشری و... را ندارند، بناء باید با استفاده از گذشته و تجربیاتی که این مردم و کشور در طی سالهای سخت سه دههه اخیر داشته اند تلاش نمایند، و با برنامه ریزی صحیح ایجاد زیر بناهای توسعه پایدار را بنا کنند، وگرنه ما همچنان در این دایره نادانی سر گردان باقی خواهیم ماند.



|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در دوشنبه 1388/10/21 | نظر بدهید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر