۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

نبر خاموش

نبرد خاموش

سيد محمد مغول

جنگ رواني، از واژه هايي است که تا کنون تعريف هاي مختلفي براي آن ارائه شده است. اما آنچه که به طور مشترک از مجموعه اين تعريفها به دست مي‌آيد اين است که: مجموعه اقداماتي که از طرف يک کشور به منظور اثر گذاري و نفوذ بر عقايد و رفتار دولت ها و ملتهاي ديگر در جهت مطلوب با ابزارهايي غير از ابزار نظامي‌، سياسي و اقتصادي انجام مي شود، جنگ رواني نام دارد.

اگر بخواهيم بر پديده جنگ رواني نگاهي تاريخي داشته باشيم بايد به 800 سال قبل برگرديم. زماني که گيدئون، سردار رومي با لشکري 300 نفره توانست بر لشکري 1000 نفره پيروز شود، آغاز گرديد، او در اين جنگ به عساكر خود شيپوري داد تا در آن بدمند و به اين ترتيب بود که دشمن فکر کرد اين سپاهي سي هزار نفري است. کاري که لشکر نظامي در گذشته هاي نه چندان دور انجام مي داد، امروز از طريق لشکر رسانه‌اي انجام مي شود.

امروزه رسانه هاي مکتوب و به ويژه رسانه‌هاي صوتي و تصويري با پخش و انتشار برنامه هاي احساسي و تبليغاتي بر ذهن ها تاثير مي گذارند. چنانچه در روزهاي اخير ما شاهد يكي از همين بازيهاي رسانه اي كه از سوي بعضي از كشورهاي مغرض تقويت مي شد، بوديم.

اگرديروز همان كشورها براي نابودي افغانستان امكانات جنگي روان مي كرد، امروزه نه تنها آن كار را مي كند، بلكه به تمويل رسانه مي پردازد تا بتواند اذهان جامعه و شهروندان را دچار نا ارامي نمايد. زيرا جنگ رواني از طريق لشکر فرهنگي انجام مي شود و رسانه ها بهترين ابزار جنگ رواني در ميدان مبارزه جديد محسوب مي شوند.

پيتر واتسون جامعه شناس انگليسي مي گويد، يکي از نمونه هاي جنگ رواني در زمان جنگ ويتنام همين رسانه ها بود كه کاري کردند وقتي مردم پاي تلويزيون مي ديدند قريه هاي ويتنام با خاک يکسان مي شود هيچ واکنشي نشان نمي دادند.

تاکنون 170 روش مانند شايعه، ترور شخصيت و سانسور براي جنگ رواني شناسايي شده است، که لشکر رسانه‌اي اين کار را انجام مي دهد تا ذهن افراد را تغيير دهد.

اما مهمتر از همه اين موارد روش هاي برخورد و مقابله با جنگ رواني است. به اعتقاد کارشناسان رسانه، آگاهي ملت ها مهمترين رمز پيروزي بر جنگ رواني و رسانه‌اي است. هوشياري و صداقت با مردم در برخورد رسانه‌اي نيز از جمله راهکارهايي است که براي اين موضوع پيشنهاد شده است.

و امروز دشمنان افغانستان ، با اذعان بر اينكه آنها ديگر قادر نخواهند بود، در افغانستان نا امني و بد امني را بيشتر از اين دامن بزنند، به همين خاطر، آنها از روند موجود در افغانستان كه يك مسير به سازي را طي مي كند، سخت اشفته و مكدر هستند، و تلاش مي كنند، تا با گشودن جبهه جنگ رواني بر خواسته هاي شيطاني خود، جامه عمل بپوشانند، از سوي يك كشور، طالبان تقويت مي شوند، تا زير بناهاي علم و دانش، نابود گردد، و از سوي كشور ديگر جنگ پنهان سازماندهي مي گردد، تا روح و روان جامعه را در هم شكنند. و آنها را آنچنان تحت فشارهاي كلان رواني قرار دهند، تا روياي افغانستان اباد در زير غبارهاي رنج و درد و دلهره و نگراني نا پديد گردد.

امروز ما در افغانستان شاهد هستيم كه دو دشمن، به گونه اي مشترك عمل مي كنند، يكي نيروها را با تخدير ايديالوژيكي به ميدان نيستي مي فرستد، ديگري با اماده سازي ذهني جامعه اولي را آماده مي سازد تا بتواند از درون توده ها سربازگيري نمايد. يكي عريان واسكت به تن انسانهاي فريب خورده مي نمايد تا مظلوماني را كه در كنار جاده ها مي روند نابود نمايد و ديگري با سازماندهي و ايجاد بحران هاي از پيش طراحي شده اقتصادي تلاش مي كند كه سم كشنده در اجتماع پخش كند و با پوشش رسانه اي آن جامعه را در يك بحران و بم بست نيستي سوق دهد.

جنگ خاموش امروزه از لحاظ علمي به مراتب قدرتمندتر از جنگ نا منظم نظامي مي باشد، زيرا در جنگ نا منظم دشمن مي تواند يك بخش كوچك از انسانهاي بي گناه و يا نظامي را هدف قرار دهد، كه آثار آن در يك محدوده خاص متمركز مي باشد، اما در جنگ خاموش رسانه اي كه از آن به عنوان جنگ رواني ياد مي شود، دشمن به ميزان شعاع پوشش خودش عمل مي كند، زيرا اين جنگ از دريچه رسانه به سوي مخاطبان آن كه عموم انسانهاي ساكن در كشور مي باشد، فير مي گردد. و توان تخريبي آن تا شعاع انعكاس رسانه اي بر مخاطب وسيع مي باشد. زيرا "رسانه" يک وسيله ارتباطي است براي انتقال پيام از يک مركز به مخاطب. و زماني كه اين هدف با انگيزه تخريبي و تخريشي مورد سوء استفاده قرار مي گيرد، مي تواند کشوري را به آتش و هرج ومرج بکشاند. به همين دليل است كه گفته مي شود در حالي که انفجار يك بمب اتمي به عنوان يک فاجعه بزرگ تاريخي در ساعت اوليه انفجار خود هزاران کشته را بر جا مي گذارد، اما وقوع يک بحران ملي رسانه يي مي تواند در همان ساعت اوليه وقوع، به تخريب رواني بسياري از افراد يک جامعه منتهي شود. به همين دليل هم هست که به آن "جنگ خاموش" يا "جنگ سرد رواني" لقب داده اند.

رسانه بايد پلي باشد دو سويه ميان حكومت و مردم، تا بتواند پيام هردو را به يكديگر انتقال دهند، اما در افغانستان رسانه ها متاسفانه به اين معمول توجه ندارند، زيرا بيشتر اين رسانه ها به دليل مشكلات اقتصادي وابسته هستند به احزاب، و احزاب هم متاسفانه مراودات پنهان با بعضي از كشورهاي خارجي دارند، كه خود نقض قانون اساسي مي باشد، اما به دليل ضعف مديريت قضائي و امنيتي كشور، به آن توجه نمي گردد، و امروز در كنار اين احزاب، رسانه هاي با ‍ژست آزاد نيز وارد ميدان شده است، كه طبل دشمن بر دست دارند، و از جويچه هاي بيگانه ارتزاق مي كنند و دهل نا كامي مي كوبند!!

در اين هيچ شكي نيست كه رسانه ها بايد انتقاد كنند، از ضعف هاي مديريتي كشور، تا وضعيت مطلوب ايجاد شود.اما انتقاد جنبه سازندگي داشته باشد، با هدف بهبودي انجام شود، نه اينكه سازماندهي شود، عده اي براي چور كردن اموال كشور بسيج شود، و عده اي هم در رسانه ها صداي آه و وايلا به راه اندازند كه برد!

اين حركت سازماندهي شده را ما مي گوئيم آغاز جنگ رواني از سوي كساني كه در طي سه دهه اخير در افغانستان فقط توانستند كه ويراني به ارث نهند!




|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در یکشنبه 1387/05/27 | آرشیو نظرات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر