ستمگر هم باید از ستم آزاد شود
ارسالی از رنجبر
ماندلا 27 سال از عمرش را در زندان آن هم بيشتر دوران زندان را در جزيره روبن گذراند. بدون كينه از زندان بيرون ميآيد و ميگويد به همين دليل كه بيست و هفت سال از عمرش را در زندان سپري كرده است؛ فرصتي براي كينهتوزي و انتقام نمانده است!
روزگاری وقتی ماندلا به میدان پارلمان لندن آمد گفت: پنجاه سال پيش به اتفاق دوستان به لندن آمديم. در همين ميدان پارلمان قدم زديم. مجسمهها را ديديم. به دوستانم گفتم روزي مجسمه يك سياهپوست را در اين ميدان نصب ميكنند!
فاصله رويا تا تحقق آن نيم قرن به طول انجاميد، نيم قرني كه ماندلا راه طولاني آزادي را با شكيبايي و مدارا و مهر و حكمت طي كرد. او بهتر از هر كسي نشان داد كه چگونه ميتوان دشمن را دوست داشت و ريشه كينه و قساوت و آدمكشي را بر كند. در كتاب «راه طولاني آزادي» در آخرين صفحه؛ گويي ميخواهد پيام خود را در آخرين عبارتها فشرده كند. به نكته تكاندهندهاي اشاره ميكند:
«وقتي از زندان بيرون آمدم؛ماموريتم اين بود كه هم انسانهاي دربند و ستمديده را آزاد كنم و هم ستمگران را، برخي ميگفتند چنين هدفي تحقق پيدا نميكند. من معتقد بودم كه ما در آغاز نخستين گام آزادي هستيم. بدون احترام به ديگران و آزادي ديگري به هدفمان نميرسيم.. ستمگر هم بايد از ستم آزاد شود...
در همان روزهاي سخت زندان كه نوميدي ميخواست ما را ويران كند؛ درخششي از انسانيت را در چشمان يكي از زندانبانها ديدم. شايد براي يك ثانيه!همان براي من كافي بود تا بدانم و مطمئن شوم كه بايد راهمان را ادامه دهيم. شعله انسانيت در نهاد انسان ممكن است پوشيده بماند؛ اما روزي برافروخته خواهد شد.!
ماندلا افق بلندتري را در زندگي خود انتخاب كرد؛ او همانند همرزم دیگرش در غرب کابل، بابه مزاری، در قلمرو یک کشور، افغانستان، آفريقاي جنوبي يا آسیا و آفريقا يا حتي جهان امروز تعريف نميشود. آنها رهبراني هستند، تاريخي براي همه دورانها و تمام نسلها.
والتر دوست ماندلا كه بيش از دو دهه همراه با هم در زندان بودند؛ ميگويد طي اين سالهاي دراز هيچگاه سخن تلخي از ماندلا نشنيد. نه درباره دوستي و نه در باره سركوبگران آزادي. هميشه ميگفت: سركوبگران نميدانند كه آزادي چقدر گرانبهاست و گرنه خود را از آن محروم نميكردند. آنها نه تنها سد راه آزادي ما هستند. سد راه خودشان هم هستند. آزادي مثل آفتاب است براي همه مفيد است...
در دنياي سياستمداران كه نميتوان نظيري براي ماندلا و مزاری مرد عدالت خواه غرب کابل جستوجو كرد. تنها ميتوان آنها را با گاندي سنجيد، شگفتانگيز است كه گويي گاندي حكمت شكيبايي و مقاومت را انگار در آفريقاي جنوبي آموخته بود. گاندي و ماندلا و عدالت خواه غرب کابل، رهبران سياسي از ماهيت ديگري هستند. رهبراني كه كينه را در درون خود ويران كردهاند. كينه وقتي در ظرفيت قدرت و حكومت برافروخته ميشود، در كشتارهاي استالين يا انقلاب فرهنگي مائو و یا قهرمانان ویرانگر کابل، چهره نشان ميدهد. لكههاي سياه ابدي بر پيشاني روسيه استالين و چين مائو و قهرمانان ویرانگر کابل است. رهبراني كه پيش از آنكه بميرند مرده بودند، قلمرو حكومتشان تنها با ترس و ارعاب معني پيدا ميكرد، ماندلا با لبخند هميشه و پيراهنهاي رنگارنگ پر ازنقش گل و گياه؛ مثل همان پيراهني كه بر تن مجسمه اوست؛ تصوير ديگري از سياست و رهبري سياسي را در جهان نشان داد، تصويري كه بيش از هميشه نيازمند آنيم. براي اينكه راه را گم نكنيم؛ زمانه در بازي شگفتانگيزش، رابرت موگابه را هم در كنار و همسايگي ماندلا قرار داده است. ثمره حكومت او هم كه مبتني بر كينه انقلابي است؛ در برابر چشمان دنياست. يك ملت آشفته و نوميد و تباهشده و يك كشور ويران. بيست و هفت سال است كه موگابه بر زيمبابوه حكومت ميكند. نرخ بيكاري 85 درصد است و نرخ تورم كه سال گذشته 1216 درصد بود؛ امسال به رقم حيرتآور 000/11درصد رسيده است. كينه انقلابي موگابه كه از رهبران آزاديبخش رودزيا بود. به بار نشسته است، يك ويرانه تاريخي تمامعيار.
مرز بين ماندلا و موگابه همان مرز ميان كينه انقلابي و مداراست.
|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در پنجشنبه 1387/07/04 | آرشیو نظرات
۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر