۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

وصیت نامه داکتر صادق مدبر!

به دنبال انفجار روز گذشته در داخل وزارت کلتور، فرهنگ، منابع خبری خبر دادند که تعداد کثیری از دولتمردان، سیاست مداران، چوچه رهبرها و مدعیان رهبری اقدام به وصیت نامه نویسی کردند، حضرت پری با همکاری با سابقه خود با این سایت از همه این وصیت نامه ها یک یک نسخه برای ما کاپی رسانده است، ما هم از این طریق خدمت شما خوانندگان عزیز تقدیم می داریم

نخستین وصیت نامه را که از داکتر جان صادق ثابقا نجیب الله مدبر به دست ما رسیده است تقدیم شما می گردد.

وصیت نامه سیاسی، قومی و زمینی این جانب نجیب الله(صادق) مدبر

به نام خودم که توانستم حزب بسازم!



بدینوسیله که در کمال صحت و سلامت قرار دارم، رئیس اداره امور دار الانشای شب راه وزیران هستم، رهبر حزب انسجام ملی شاخه خودم هستم( چون به زودی شاهد شاخه های دیگر نیز خواهیم بود) بدینوسیله چون یک شبه سیاستمدار هستم، تشخیص می دهم که افغانستان همه ظاهر اسلامی دارد، بناء مسلمان زاده می باشم، در کمال عقل، و سلامت جسمی اقدام به نوشتن این وصیت نامه می کنم.

اقرار اول:

وصی من محترمه بی بی صاحب بلخی می باشد، چون تنها بی بی ای بود که در زندگی دیدم صیغه همه ادمها شد حتا هزاره ها، به همین خاطر من به ایشان احترام فوق العاده رو زمینی و زیر زمینی قایل هستم، او را به حیث وصی خود احتراما قبول می کنم.

اقرار دوم:

این وصیت باید مو به مو اجرا گردد، زیرا من در زندگی یک سیاستمدار بودم، و می خواستم یک سیاستمدار باقی بمانم، اما حالا توسط یکی از بی بی هایی صیغه ای ام، (که سنتی است از حرکت اسلام برایم رسیده است) خبر داد که قرار است سیاستمداری در آن دنیا باقی بمانم، شرعا کشف فرمودم که باید برای فریب مسلمین هم که شده است باید، وصیت نامه نوشته کنم، وگرنه این مردم پشت سر ادمها گپ می بافند، حتا آنهائی که مرده باشند!

اقرار سوم:

این وصیت نامه هیچ گونه اعتبار مادی، فزیکی در قلمرو حکومت من ندارد!



وصیت اول:

چون من در زندگی دهقانزاده ای بیش نبودم، و می خواستم یک خان شوم، شنیده بودم که شیخ اصف محسنی کارخانه خان سازی ساخته است، بنام حزب حرکت اسلامی، و هرکس داخلش شود، ادم می رود، از پیشش خان خارج می شود!

ما بر همین مبنا بود که رفتیم به حزب شیخ اصف محسنی وارد شدیم، پیش از آنکه خان شویم، هوای رهبر شدن به سر ما زد، معامله کردیم، خارج شدیم تا رهبر شویم!

به همین خاطر ما هیچ گونه مایملکی که میراثی پدری باشد، نداشته و نداریم، و به همین خاطر هیچ ضرورتی به هیچ شیخ و ملایی هم نیست که بیاید و سهم و ثلث و... نماید.

وصیت دوم:

ما خیلی چیزها در این سالها پیدا کردیم، به خصوص پس از انکه دکان انسجام ملی را به دستور فاروغ جان وردکی هم ولایتی خودم، باز کردم، تازه فامیدم که ما هزاره ها چقدر زیاد خر بودیم که رفته بودیم رهبری محسنی را قبول کرده بودیم، تا او بتواند بر سر ما معامله کند، از روزی که ما خودما مستقل شدیم، حتا همین شیخ اصف محسنی که دیروز نان خشک روان نمی کرد، کلی برای ما پیسه روان کرد تا دوکان ما کساد نشود، فقط گفت که به نمایندگی از اقای خامنه ای باید شیخ فیاض ارزگان به نمایندگی رهبری مسلمین ایران و افغانستان حضور داشته باشد. ما هم قبول کردیم، حالا ماهیانه کلیه در امد از این چینل داریم به غیر از چینل های دیگر، به همین خاطر به به همه هزاره ها توصیه می کنیم که دیگر زیر بار هیچ کس نرود حتا زیر بار خدا هم نروند، اگر می خواهند صاحب مال و املاک شودند، مستقل باشند، تازه ادعای خدایی هم بکنند، ضرر نمی کنند، چون من یقین دارم که خود خدا هم بعدش باج می دهد!

اما در قسمت تقسیمات این مایملک من وصیت می کنم، که اینچنین باشد، بی بی صاحب به پاس صیغه های خودش هرچقدر که دوست داشت بردارد، بعدش اقای فیاض ارزگان را توصیه می کنم همانجا پیش شیخ اصف برود، چون احساس هزارگی اش مرده است، بی هویت و بی خود شده است، کنار خودش اقای سنگر دوست را هم ببرد، و اقای قاسمی که لطف می کردند، نمایندگی سپاه محمد را در حزب انسجام ملی داشتند، نیز برگردند در همان مقر سپاه پاسداران ایران، و جریان شمال را به دوستان توصیه می کنم به امان باد رهایشان سازد!!



وصیت سوم:

و اما یک وصیت شخصی هم دارم، من هیچ گاهی نمازم قضاء نشده است، چون شیخ اصف محسنی می گفت، این مردم خر هستند، عقل شان در چشم شان هست، مخصوصا هزاره ها، خیلی خر هستند، باید همیشه وقت نماز بخوانی، حتا او توصیه می کرد باید مهر را بر روی اتش سرخ کنی، بر رویش، پیشانی ات را به شکل سجده بمالی تا مثل پیشانی خودش سیاه شود، مردم خر هستند فکر می کنند، چقدر او مومن است، بعد زیاد دورادم جمع می شوند، راستش ما مهر که در اتش سرخ نکردیم، چون شکل جوانی ما خراب می شد، ولی نماز را همیشه بر سر وقتش در حضور همه خوانده ایم، بنا بر این هیچ نماز قضائیی ما نداریم، فقط وصیت می کنم که حتما یگان نفر را پیدا بکند، که 30 سال به جای ما وضو و طهارت بگیرد!!

وصیت چهارم:

این وصیت را که نوشته می کنم به هیچ وجه به این معنا نیست که مردنی هستیم، هرچند که بی بی خبرهایی هم آورده است، ولی با این حال علماء می فرمایند که احتیاط طریق نجات یا شرط نجات است، ما که اصولا

همیشه خودمان گوش ملا ها کر ناجی بوده ایم، زیاد به این سخن ها هم باور ماور نداریم، ولی خوب باید در سیاست امروز همرنگ جماعت شد، احیانا اگر یک وقتی راستی راستی ما مردیم، وصی صاحب که خبر دارم رابطه خوبی با حضرت استاد خلیلی (کرم الله وجهه الشریفه) دارند، موظف هستند که بروند از او بابت مناسبات نا مناسب سیاسی ما و او حلالیت طلب نماید.







ادامه دارد





|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در جمعه 1387/08/10

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر