۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

تلخ تر از گشته

تلخ تر از گذشته!



دوستان و عزیزانیکه از این پنجره سرک می کشند، می دانند که این پنجره مدت زیادی نیست که گشوده شده است، اما با همه عمر کوتاهش باعث شده است دوستان زیادی، از هرسوی پیامهایی چه در قالب کامنت، و چه از طریق ایمل ارسال کرده اند.

و دغدغه های خود را نگاشته اند، امروز تصمیم گرفتم که بخشی از آن دغدغه ها را پاسخ گویم:

دغدغه هایی که من به شدت باور دارم که باید ثبت تاریخ شود.

دوستانی که محبت کردند، پیام نهاده اند، بعضا از نزدیک با نگارنده این سطور آشنا هستند، و می دانند که من هم روزگاری چون آنها می اندیشیدم، و همچون آنها باور داشتم، که منافع هزاره ها بالا تر از همه چیز هست، و اگر در عمل کرد اشخاص هزاره کمی و کاستی ای به چشم می خورد، باید خار در گلو و استخوان در چشم صبر پیشه کرد و کاستی ها را ندیده گرفت!!

اما حقیقتش را بخواهید وقتی هر از چند گاهی در کوچه پس کوچه های برچی قدم می زنم، فقر، نکبت، و بیچارگی ای که در تمام منطقه نمایان است، همه باورهای انسان را می شکند، شما عزیزانیکه، مطمئنا می اندیشید، و فکر می کنید، مسلما می دانید که پیامد فقر برای یک جامعه چیست؟

وقتی کودکان، زنان و ... فقط برای زنده ماندن مورد سوء استفاده عناصر تبه کار قرار می گیرند و...

و وقتی تو با اسناد و شواهد می بینی که حد اقل در طی 6 سال گذشته بیش از 14 ملیارد دالر امریکائی در این سرزمین سرازیر می شود، و تو با زره بین هم نمی توانی که بیابی سهم سرزمین و منطقه ای که تو به آن تعلق داری، از این همه چیست؟ و به کجا رفته است ؟ و تو می بینی همه این بودجه و امکانات میان دو بخش از کشور تقسیم و تخصیص می یابد، که تو در آن حضور نداری، و وقتی علت بازماندن خود از این قافله را مورد مطالعه قرار می دهی، می دانم که به همان نقطه ای می رسی که من رسیده ام، ولی تاسف بار این است که بازهم می گوئید سکود پیشه کنیم!!

من وقتی از برچی می گویم، به این معنا نیست که تنها برچی این چنین هست، و سایر مناطق هزاره نشین وضعیت بهتری دارند، برچی را از آن جهت برایتان مثال می زنم که در پایتخت کشور است و یقینا از انتهای خیر خانه هم به ارگ ریاست جمهوری نزدیک تر است و در نزدیکی کاخ شورای ملی هم قرار دارد، !!

اما برچی در کنار خانه عدالت(شاید بشود پارلمان را گفت) از عدالت محروم است! شبها اگر در سرگ های برچی حتا با موتر و چراغ های روشن هم عبور کنی، بازهم می بینی که بیشتر شبیه یک گورستان است تا یک محله بزرگ انسان نشین، در غرب پایتخت یک کشور!!

شاید بگوئید که کابل سالهای سال است که برق مدام ندارد، اما برچی از همان زمان که یاران با وفای احمد شاه مسعود کیبل های آن را از زیر زمین و ترانس های آن را به پنج شیر و پاکستان انتقال دادند، و تا هنوز حتا از وجود ستونهای برق محروم است!!

اما آقای استاد خلیلی که داعیه دار رهبری این مردم بی بضاعت را دارا هست، علیرغم همه مراوده های آشکار و پنهانش با اسماعیل خان وزیر انرژی و برق کشور، توانسته است که برای خانه و دفتر خودش برق 24 ساعته بگیرد!! آیا این یک دست آورد بزرگ برای این مردم نیست؟؟

حتما شما بازهم خواهید نوشت و خواهید گفت که ضرورت حضور در ساختار قدرت از اهم واجبات است! و اینکه آقای خلیلی توانسته است که خود را در چنین مقام مهمی حفظ کند، از لحاظ روانی بزرگترین پیروزی برای جامعه هزاره محسوب می شود و...!!

برادر و یا خواهر عزیز! که نوشته می کنی و دلسوزانه هم نصیحت می کنی که دست از نشر چنین نوشته هایی بردارم!

با تو ام! من هم مثل تو دغدغه این مردم را دارم، اما باور کن وقتی چشم آدم به آن پستو های سیاست از نوع موجودش می افتد، حالت تهوع برای آدم دست می دهد، و بازی هایی که در آن هیچ گاه نقش و منفعت مردم در نظر گرفته نمی شود، اشک انسان به طور ناخود آگاه سرازیر می شود، و از این بن بستی که وجود دارد، باید به کجا انسان پناه ببرد، من اما نمی دانم!

اما سوال من از اشما عزیزی که این گونه نصیحت می کنید، این است که می دانید در آن پستو چی خبر است؟

و چه می گذرد؟

من در این وبلاگ تلاش خواهم کرد که بخشهایی هر چند کوچک اما واقعی از آن را نمایان کنم، زیرا باورمندم که در میان کسانیکه امروز دست در دیگ حکومت رسانده اند، هیچ کس دلش برای مردم نمی سوزد، و هیچ کدام تنها دغ دغه ای که ندارد همین دغدغه مردم داشتن است! و همه هم و غم شان پر کردن انبان شخصی خودشان می باشد و بس!!

برای اثبات این مدعا به دو نمونه توجه کنید:

1- آیا هرگز از خود سوال کرده اید که چرا آقای محمد کریم خلیلی در طی این 6 سال گذشته در ریاست دفتر صدارت خویش هیچ گاهی حاضر نشده است که یک بچه هزاره را منصوب کند؟

پاسخ روشن است همین بچه هزاره هیچ گاهی توانائی این را ندارد که مفعت اقتصادی برای آقای خلیلی داشته باشد، و اگر واضح تر بگویم، در دورانی که آقای سید غرجستانی در صدارت مسئولیت داشت، امضاء و احکام آقای خلیلی به مبلغ نا قابل 5000 دالر آمریکایی فورخته می شد، و این به معنای پنهان بودن هم نبود، بلکه با اجازه شما در اولین فرصت هر امضاء 4500 دالر را نقد خود آقای خلیلی از او می گرفت و...

و حالا که آقای سید علا رحمتی جایشان را گرفته است بماند و...

2- آیا هیچ فکر کرده اید که جناب حضرت استاد سرور دانش هم در وزارت عدلیه چرا حاضر نیست به هیچ قیمتی در ریاست اداری و... به غیر از سید ... کسی دیگر را منصوب کند، به جز منفعت اقتصادی چیز دیگری می تواند باشد؟

مسلما که جواب منتفی می باشد، آیا در این صورت شما فکر نمی کنید که در رأس هرم سیاسیون جامعه هزاره سرطان مرگزا نفوذ کرده است، و اگر پیشتر و زود تر مداوا نشود، می تواند تمام هستی جامعه هزاره را به نابودی بکشاند؟ پاکی شهید مزاری(ع) امروز اصلا دیگر تصورش هم نمی شود، و اگر نسل امروز اقدام به نشر این پلشتی ها نکند، آیا نسل فردا بر ما چی خواهند گفت و آیا ما با سکوت خویش در برابر آنها مسئول نیستیم؟

و ایا آن بخشی که از جامعه سرطانی شده است، به جز بریدنش راهی دیگری وجود دارد ؟

|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در پنجشنبه 1386/11/25 | آرشیو نظرات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر