س
فمنيسم و اشكال آن!
رئيس جمهور تان نيستم!
حتی اگر مرده باشی...
حتا معاونین رئیس جمهور!
سنگ صبو
قسمت سوم
محمد رضا صاحبداد
در آخرين لحظاتي كه پدرم آمد، همان دستمال خوشبختي را به كمرم بسته كرد، دلم فرو ريخت، دستان ... در دستم بود، پدرم امد نان و سبزي اي را كه داخل يك دستمال سبز قرار داشت، به كمرم بسته كرد، اشك دور جشمانش حلقه بست، نمي دانم در دل پدرم چي امده بود، اشكهايش از روي گونه هايش فرو لغزيد، دستمال را محكم به كمرم بسته كرد، رويم را ماچ كرد، برايم آرزوي خوشبختي كرد، روي ... را هم بوسه كرد، مرا تحويل او داد، شايد اشك پدرم به خاطر اين بود، كه اولين دخترش را از خودش دور مي كرد، دختري كه واقعا برايش كمك بود، دختري كه گاو خانه را صاحب بود، در آب دادن زمينها برايش يك استوانه بود، در چراندن گوسفندهايش نقش جدي داشت، او را اينك تحويل يك مرد بيگانه مي داد، از خود، از خانه اش، دور مي كرد، و شايد ديگر معلوم نبود كه هر چند وقت يك بار او را خواهد ديد يا نه، تازه اگر هم مي ديد، ديگر به قول قديميها كه ادم مردم بود، و به صفت يك مهمان مي ديدش، كه مي امد و مي رفت!!
حاجي مرا سوار خر ماده اي كرد، كه او را تزئين كرده بود، براي عروس، داماد سر جلو همان خر را گرفت، مرا با همهمه مردم از قريه خارج كردند، دلم در قريه بود، جسمم سوار بر خري بود كه افسارش در دستان يك مرد قرار داشت، مردي كه از لحظات پيش رسما ديگر صفت شوهري بر من داشت، و من به صفت زن او ياد مي شدم!
با دور شدن، از قريه دلم براي مادر، پدر، خانواده، و بيشتر از همه براي بزغاله شيطاني تنگ مي شد، كه هميشه از دست من همه چيز را مي قاپيد!
ساعتها راه پيموده بوديم، همه خسته بودند، تا اينكه در كنار يك چشمه رسيديم، همه به طرف چشمه رفتند، تا آبي به سر و صورت خودشان بزنند، يك جام آب هم براي من آوردند، چون من عروس بودم، از قدر و منزلت زيادي بر خوردار بودم، اجازه نداشتم كه از خر عروس كش پياده شوم، هنوز جام اب را از زير طوري صورتم به دهانم نزديك نكرده بودم، كه يك باره همه چهره ها سياه شد، جام از دست من هم لغزيد، اب بر روي خر چپه شد، خر تكان سختي خورد، نزديك بود كه مرا بر زمين بيندازد، حاجي دوان دوان خود را به طرف تفنگ داران، رسانيد، تفنگ داران، با گستاخي تمام حاجي را با نوك تفنگ شان به كناري زد، و از او عبور كردند، داماد رنگ به چهره اش نمانده بود، حاجي به پاي تفنگ داران افتاد، التماس كرد، اشك حاجي را من خودم ديدم، كه جاري بود، و مي گفت، هرچيز كه مي خواهيد برايتان مي دهم، اما به عروسم نزديك نشويد، هربلايي كه مي خواهيد، بر سر من بياوريد، اما به ناموسم نزديك نشويد، تفنگ داران چند قنداق تفنگ به حاجي هم زدند، و خنده كنان به سوي من نزديك شدند، طوري صورتم را از رويم كندند، داماد، به سوي آنها حمله ور شد، مرد ريش دار، دستمال سر شانه اش را تكاني داد، و گفت:
- مگر نمي داني شب اول عروس هميشه از قومندان صاحب اس!
- داماد به سوي مرد حمله ور شد،
مرد ريش دار، با قنداق تفنگ به جان داماد افتاد، و ادامه داد:
- چرا مي ترسي، يك شب بيشتر نگاهش نمي كنيم، قول هم مي دهيم كه خلاص نشود، ما از وطن دفاع مي كنيم، نبايد پاداش داشته باشيم؟
داماد سنگي بر دست به سوي آنها حمله ورد شد، و آنها هم به سوي او نشانه رفت و او در ميان خاك و سنگ خونش جاري شد، و من نمي دانم كه چگونه لحظه اي بر من گذشت، و فقط به يادم مي ايد كه جنگ سختي در گرفت، و بعد من از هوش رفتم، و زماني كه در هوش امدم، من در سنگر بودم، و ماچه خر در ميان سربازهاي تفنگ داران بودند و...
حتا معاونین رئیس جمهور!
روزنامه پیمان در تاریخ چهار شنبه 24 اسد 1387 در مقاله ای تحت عنوان بحران امنیتی در افغانستان و دست های پشت پرده، به بررسی عوامل آن در چند قسمت پرداخت، و در بخشی از آن اعتراف کرد، که مقامات عالی جبهه شمال در مفاسد اداری نقش بالایی را دارد، و نوشت:"... ما فیای بین المللی... فساد اداری را به عنوان بزرگترین عامل پیروزی خود در افغانستان، شناسایی کرده اند. زیرا این پدیده حتا تا نزدیکی های میز کار رئیس جمهور نیز گسترش یافته و در حال حاضر مقامات بلند رتبه دولتی و حتا معاونین رئیس جمهور متهم به دست داشتن در فساد اداری اند..."
1- معاونین رئیس جمهور به کدام جبهه تعلق دارد؟
2- معاونین رئیس جمهور از لحاظ بافت سیاسی در میان اقطاب موجود در منطقه با کدام جبهه غرب و یا شرق مراوده های پنهان دارد ؟
3- آنها با داشتن امکانات فراوان مادی که در طول سه دهه یا خود جمع کرده و یا برای شان به ارث مانده است، چه ضرورتی به دریافت رشوه و آغشته شدن به مفاسد اداری دارند؟
4- آیا آنها براستی همان پیشقراولان استراتژی نا کام سازی حکومت کرزی است؟ که از سوی دو تئوری پرداز جبهه شرق، در پنج شیر طراحی گردیده بود؟
5- و...
خوانندگان عزیز خود با اندکی دقت پاسخ همه این پرسشها را در خواهند یافت، اما آنچه که ضرورت دارد، بیان شود و باید از این اقدام شجاعانه روزنامه پیمان نسبت به بالا بردن پرده این مفسده سرطانی، و روشنی بخشی برای مردم تقدیر به عمل آید، زیرا معرفی چنین چهره هایی با هر دلیل و انگیزه ای که باشد، خود گامی بزرگ در جهت ثبات سازی افغانستان بوده و حرکتی موثر در جهت ناکام سازی پلانهای جبهه شرق که آرزوی دیرینش ویرانی افغانستان برای همیشه می باشد، خواهد بود.
زیرا مردم به روشنی افتاب می دانند، که آنها در طی این سالهای که سوار بر اریکه قدرت و زور سالاری بوده اند، از کجا تا به کجا رسیده اند، و همه حرکتهای زیگذالی انها برای مردم مبرهن و آشکار است که روی چه اغراضی صورت می گیرد.
مردم از مدتها قبل این موضوع برای شان هویدا شده بود، اما امروز که آنها این موضوع را در سطح رسانه ها می خوانند، به شدت امید وار تر می شوند، و به خصوص رسانه هایی که از لحاظ های گوناگون با آنها همسویی داشته اند!!
حتی اگر مرده باشی...
هنوز هم هر وقت كه شبهاي جمعه مي شود، از كوچه هاي افشار عبور مي كنم تا دفتر نشريه بروم، كوچه هاي نيمه ويرانه، بوی باروت میدهد. هوای سربی در سینه ام جا خوش میکند. خون در مویرگهای سر انسان به انفجار میرسد، و شب هنگام، مردمک چشمت در گسترهی تاریکی گم میشود. گشوده و فراخ، انگار که مرده باشی.
شب از ستاره تهیست، دروازههای گشودهی دوزخ دنيايي كه با دستان انسانهاي امروزين ساخته شده است، و به افتخار اين ويراني تنديسهاي بلورين دريافت كرده اند، تو را به نام صدا میزند. شرارهی آتش در باد میپیچد. رطوبت نفست خشک میشود. کلمات به سقف دهانت میچسبد. صورتات شعله مي كشد. گوشهایت سنگین میشود. ذهنت به لکنت میافتد . سرت گیج میرود. دستات میلرزد. پوستت مور مور میشود. دهانت چسپناك و خشكيده است. نفست بوی کافور میدهد. انگار که مرده باشی!
- چیزی نیست، تنها تمامی نامهای جهان را گم کردهام. تمامی ترانههای جهان را و نمیدانم راه بهشت بودن، از کنار کدام جاده زندگي، به غربت ِ بهشتي مير سد كه زائيده دست انسان است. چیزی درون سینهام میسوزد. خاطرهای به خلاء میرسد و بوسههای خاك تنهاي افشار را به خاطر نمیآورم. تنها میدانم وقتی که سگها مدام زوزه میکشند بی گمان کسی در این گورستان به آغوش خاک خفته است. ابدیتی در کار نیست. میدانم. حتی اگر مرده باشم
همين ديروز بود، كه شب هنگام سربازها دسته دسته در گل و لای سنگر میخزيدند. میمردند. باران میآمد و شب از کورهی جهنم گرمتربود، گلوله چون شهابی میگذشت، از کویر تنات عبور می كرد، اندوهات را میخراشد. سینهات را خالی میكرد، حفرهای غریب به شکل میهن. جایی درست در کنار قلبات.
به دنبال گمشدهای میگردی به دنبال بهانهای برای بودنت. بوسههای افشار را به خاطر نمیآوری و خوب میدانی که هیچ چیز در این لحظه برای تو معنایی ندارد. نه روز، نه شب، نه سنگر، نه شب جمعه كه مي گويند مردگان در رخصتي هستند! و نه میهنات...
حتی اگر مرده باشی.
رئيس جمهور تان نيستم!
اشوکا
کسي باورش نمي شد، اما يکباره بر روي انتنهاي خبري و صفحه آژانسهاي خبري منعکس شد، که مشرف از مقام خودش کناره گيري کرد!!
خبري که شايد پرويز مشرف هم هيچگاهي به آن به اين جديت فکر نکرده بود، زيرا پيدا بود، در تصاوير تلويزيوني اش، اندوهي را که سعي مي کرد پنهان کند، قواره اي که هميشه خشن بود، شکلي جدي تر از هميشه به خود گرفته بود.
گويا کار از کار گذشته بود و شايد ديگر چيزي نمانده بود که نگران از دست دادنش باشد. همين چند ماه پيش بود، در ماه فبروري بر اساس وعده و تعهدي که به دادگاه عالي پاکستان سپرده بود با کالاي نظامي اش که از آن به عنوان "پوست دوم" اش ياد مي شد، وداع کرده بود و ظهر دوشنبه 18 آگوست از طريق امواج شبکه يي دولتي بر صفحه تلويزيون ميليون ها پاکستاني ظاهر شد تا بگويد ديگر رئيس جمهور شان نخواهد بود.!
او همين يکسال قبل بود، که قدرتمندترين مرد پاکستان به شمار مي رفت، و در دوران حاکميتش، حتا با قانون اساسي نيز چندين بار بازي کرده بود، اما در يک بازي سياسي، با فشارهاي که از جانب مخالفانش بر وي وارد شد، گام به گام عقب نشست، و در نخستين عقب نشيني از يک رئيس جمهور نظامي به رئيس جمهوري معمولي، و پس از آن به شهروندي معمولي اي تبديل شد که حالا اگر مثل حاکمان و مدعيان رهبري در افغانستان سوء استفاده هاي کلان اقتصادي نکرده باشد، بايد با تکسي رفت و آمد نمايد!!
مشرف که با کودتايي بسيار ملايم، در سال 1999 قدرت را در پاکستان اشغال کرده بود، با همان آرامش صبح دوشنبه 18 آگوست با نطقي باور نکردني، که به طور مستقيم از راديو و تلويزيون دولتي پاکستان پخش مي شد اعلام کرد تا پايان روز از رياست جمهوري کناره مي گيرد.
روز سه شنبه يک روز بعد از استعفايش، پرويز طي مراسمي براي آخرين بار به طور رسمي باقصر رياست جمهوري وداع کرد، قصري که از آن خاطرات گوناگوني با خود دارد، و حال در تنهايي خود، به انچه در اين نه سال در آنجا به انجام رسانده است، مي انديشد، و شايد هم شروع به نوشتن خاطرات اين نه سال نمايد!
هرچند که با رفتن مشرف، در نقطه نا معلومي از پاکستان، شور و هلهله فراواني ميان مخالفان وي بر پا شد، اما اينکه براستي استعفاي مشرف تمام مشکلات پاکستان را حل خواهد کرد يا نه، پرسشي است که نمي توان در کوتاه مدت پاسخي براي آن يافت.
زيرا به باور کارشناسان، با چشم انداز تکرار تاريخ و مرور اختلافاتي که در دوران صدر اعظمي هاي متوالي بوتو و شريف در اواخر دهه 1980 و دهه 1990 پاکستان شاهد آن بوده شايد نتوان تصور کرد که ائتلاف حاکم از عهده آن بر ايد.
چون اختلافات زرداري و شريف بر سر مشرف بار ديگر کمتر از 24 ساعت بعد از استعفاي رئيس جمهور رخنما شد و به نظر نمي رسد در اين زودي ها انها بتوانند، به توافقي قطعي دست يابند.
مشرف در 11 آگوست 1943 در دهلي نو، مرکز ايالتي از ايالت هاي امپراتوري بريتانيا به دنيا آمد و يک روز پس از استقلال پاکستان وجدایی آن از هند در سال 1947 همراه والدينش به اين کشور جديد مهاجرت کرد. اما داستان عجيب مشرف که او را وارد صفحات پررنگ تاريخ پاکستان کرد با کودتايي آغاز شد که هنگام شروع آن مشرف در آسمان بود، و گرفتار حکمي که شريف صادر کرده بود تا میدان های هوایی پاکستان به طیاره او اجازه فرود ندهند.
جنگ کارگيل به پايان رسيده بود و مشرف که قومندان وقت اردو بود صدر اعظم را مسوول جنگي مي دانست که حاصلش شکست بود. افسران وفادار او کودتا را براي نجات قومندان اردو آغاز کردند. سوخت طیاره او که از هند و مذاکرات با مقامات اردوي هند مي آمد رو به اتمام بود.
مشرف طي دوران حاکميتش در قبال اتحاد با امريکا 11 ميليارد دالر کمک نقدي و نظامي از امريکا دريافت کرد.
مشرف در آخرين سخنان خود در دفاع از عملکرد خود با همان حالت محزون گفت بسياري از اقدامات او در درازمدت به سود پاکستان است و در روند رشد دموکراسي در اين کشور موثر خواهد بود!
فمنيسم و اشكال آن!
سحر بودا
از دير باز موضوع زن و نقش زنان در جامعه، به خصوص در افغانستان يكي از موضوعات بحث انگيز بوده است، البته اين موضوع به گونه اي نبوده است كه صرفا در افغانستان بحث انگيز باشد، بلكه، مقوله زن، يك سير جنجال بر انگيز در تاريخ بشر داشته است، به خصوص از منظر فيلسوفان عهد قديم، و همچنين جايگاه زنان در اديان مختلف، از منظر علماء آن دين، و نوع تفسيري كه از متون آن ارائه مي نمودند، از منظر زنان در بسياري موارد غير قابل قبول بوده است، همين موضوع همواره باعث شده است كه زنان نسبت به آن نوعي حساسيت داشته باشند، و سرانجام آنها اقدام به انقلابهاي زنانه در جوامع خود داشته باشند. كه جنبش فمنيستي يكي از بزرگترين اين جنبشهاي و انقلابهاي زنانه محسوب مي شود، ما در اين شماره، جهت آگاهي زنان و كسانيكه روي موضو ع زن علاقه مندي دارند، به تعريف فمنيسم، نحوه پيدايش، انواع آن و خلاصه دست آوردهايش مي پردازيم. هر چند فمنيسم ضرورت به مطالعه و نقد و بررسي فراوان دارد، به خصوص براي مبارزين حقوق زن در افغانستان، اما ما تلاش مي كنيم تا مخاطبان خود را با روند دست يابي زنان ساير ملل به حقوق شان آشنا سازيم، روندي كه در سطح دنيا جواب مثبت داده است، و در شماره هاي بعدي اميد واريم اين موضوع را از زواياي ديگر بهتر و بيتشر بشكافيم.
در اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم بود، كه در امريكا براي اولين بار جنبش زنان به راه افتاد، اين جنبش موسوم به فمينيسم (Feminism) شد.
فمنيسم ( feminism ) در اصل واژه فرانسوي ( feminsme ) است که از ريشه لاتين femin به معناي ((زن )) اخذ شده است ......
در زبان فارسي دري طرفداري از حقوق زن ، جنبش زنان و زن باوري را گويند.
و در تعريف رساتر مي توان گفت، که «فمينيست» کسى است که باور مند باشد، زنان صرفا به دليل جنسيتخود، دچار تبعيض شدهاند، و خواستها و نيازهاى معينى دارند که ناديده گرفته شده و يا ارضا نگرديده است. اگر اين نيازها ارضا شود، تغييرات بنيادين در نظام سياسى - اجتماعى و اقتصادى جامعه رخ مىدهد.
هر چند كه هدف نهايى مبارزه جنبشهاى فمينيستى علاوه بر احياى حقوق از دسترفته زنان، که ناشى از تبعيض جنسى و بىعدالتى در جوامع انساني مىباشد استوار است،اما گروهى از فمينيستهاى افراطى، مردان را دشمن سازشناپذير زنان قلمداد مىکنند، و با احياى جنبشهاى فمينيستى، خواهان استقلال و در نهايت، خودمختارى کامل زنان هستند. در مقابل، فمينيستهاى معتدل معتقدند که مردان متحدان بالقوهاى در مبارزه براى دستيابى به برابرى دو جنس مذکر و مؤنثبه حساب مىآيند. اين گروه حمايت عملى مردان را از نظر سياسى ضرورى مىدانند؛ زيرا قدرت سياسى عملا در دست مردان است. اينان بر خلاف گروه اول، به مردان نيز اجازه مىدهندتا مدعى داشتن هويت فمينيستى در مبارزه براى احياى حقوق زنان باشند.
جنبشهاى فمينيستى
پس از سپرى شدن هزاره جهل و نادانى، فرهنگ و تمدن قرون وسطايى و ظهور عصر نوزايى و روشنگرى، انديشمندان و متفکران از اواخر قرن 17 تا اواخر قرن 18، تحت تاثير اکتشافات جديد علمى و فلسفى و نيز فنآورى اين دوره، بنيان فکرى و جهانبينى نوينى در غرب پايهگذارى گرديد. دستکم پيامد نهضت رنسانس، فروريختن مناسبات اجتماعى و زير سؤال رفتن بسيارى از ارزشها و هنجارهاى سنتي رايج آن دوران بود. از اين پس، نحلهها و مکاتب مهم فلسفى، سياسى و اقتصادى يکى پس از ديگرى به منصه ظهور رسيدند. تفکرات و نظريات نوين انديشمندانى همچون نيوتن و گاليله از جمله نظريات اين دوران است که تاثيرات ژرفى بر تعيين نوع نگرش و نيز جهانبينى جديد بشر از خود بر جاى گذاشت. و در عرصه سياست و اخلاق نيز تاثير عميقى داشت که از آن جمله، مىتوان به اعلاميه حقوق بشر فرانسه (1789 م) و نيز نظريه حقوق طبيعى افراد اشاره کرد که اساس اعلاميه استقلال امريکا در سال 1776 م گرديد.
مارى ولى استون کرافت در سال 1791 با الهام از انقلاب فرانسه يک مقاله فمينيستى تحت عنوان «دادخواستى براى حقوق زنان» منتشر کرد که در آن بر آيين روسو و ايستار انقلابيون فرانسه اشاره شده بود که دختران را از برابرى آموزشى با پسران محروم مىنمود، شوريد.
در سال 1793، زنان پس از شرکت فعالانه در جنگ 1792 سه سؤال زير را به مجلس فرانسه تقديم داشتند:
الف - آيا گردهمايى زنان در پاريس مجاز است؟
ب - آيا زنان مىتوانند از حقوق سياسى برخوردار بوده و نقشى فعال در امور دولتى داشته
باشند؟
ج - آيا زنان مىتوانند در انجمنهاى سياسى و يا انجمنهاى مردمى گردهم آيند و مشاوره کنند؟
اعضاى مجلس با اعلام راى منفى به اين سه سؤال، موجبات «مرگ سياسى» زنان را فراهم آوردند.
در خصوص جنبشهاى فمينيستى، شايد بتوان عملىترين و اولين جنبش را حرکتهاى ضد بردهدارى در امريکا و نيز بهبود وضع کارگران در امريکاى شمالى به رهبرى فرانسيس رايت در سال 1830 دانست که اولين اجتماع آزاد و مختلط را براى بردگان و ديگر شهروندان امريکايى به وجود آورد. اين نوع حرکتها ارتباط نزديکى با نهضتهاى زنان در امريکا داشت. در اولين گردهمايى جهانى، که براى دفاع از حقوق زنان در سال 1848 در راستاى جنبشهاى ضد بردهدارى در لندن تشکيل شد، به زنان حق شرکت در يک تالار با مردان داده نشد.
البته، فمينيسم به عنوان يک جنبش سياسى در سال 1848 با نام «نهضتسيکافالز» در امريکا مطرح شد. در همين سال بود که اولين منشور دفاع از حقوق زنان در کشور امريکا اعلام شد. از آن پس، دانشمندانى همچون آگوست کنت (1857) و جان استوارت ميل (1869) نظريه برابرى زن و مرد را در چارچوب حقوق فردى و اومانيستى مطرح کردند.
در مجموع، نهضت فمينيسم در جوامع غربى تا اواخر قرن نوزدهم توفيق چندانى نداشت، اما در اوايل قرن بيستم، اولين بار نهضت طرفدارى از حقوق زنان در انگليس به رهبرى پاتک هورست آغاز و در بدو جنگ جهانى اول تا سال 1919 توانست تاثيرات عميقى در جامعه انگليس از خود بر جاى گذارد. شعارهاى اين جنبش «رسيدن زنان به حق راى، کار و آموزش» بود که در سال 1918، براى اولين بار زنان انگليسى به حق راى دستيافتند.
در فرانسه نيز فمينسيم مردمى که در نيمه اول قرن 19 در اين کشور پديد آمد، اساسا توسط زنان طبقه متوسط و کارگر حمايت مىشد. اين جنبشخواهان حقوق سياسى واقتصادى براى زنان بود و بر اين اصل تکيه داشت که اين حقوق نخستبوسيله مبارزه کارگران براى يک جامعه سوسياليستى بهدست مىآيد. بدين سان، در اين تئورى، زنان عاملان اصلى آزادى شخصى خودنبودهاند. زيرا، علىرغم آن که مبارزات سرسختانه آنان براى به دست آوردن حقوق خود، کاملا با مخالفتشديد سوسياليستهامواجه مىشد، اما به اين نتيجه منطقى نرسيدند که رهايى زنان فقط به دستخود آنان ميسر مىشود.
دسترسى به آموزش در تمامى سطوح براى فمينيستهاى قرن 19 پيروزى بزرگى به شمار مىرفت. در فرانسه، طرفداران حقوق اجتماعى زن براى دسترسى دختران به آموزش متوسط مبارزه بسيار سختى را آغاز کردند. دسترسى به دانشگاه در پايان قرن 19 براى زنان ميسر شد، اما از سوي مردان با مقاومتشديد مواجه گرديد، مقاومتي كه براي مردان سودي در بر نداشت.
پس از جنگ جهانى دوم نيز اولين موفقيت نهضت فمينيستى تصريح به برابرى حقوق زن و مرد در اعلاميه حقوق بشر بود که از سوى سازمان ملل در سال 1945 منتشر گرديد. از اين پس، و به ويژه پس از دهه 60، جنبشهاى فمينيستى از يک جنبش براى کسب برابرى حقوق زنان و مردان به يک نهضت جديد فکرى تبديل گرديد که کاملا با نهضت اوليه فمينيستى تفاوت ماهوى داشت: فمينيستهاى جديد، به ويژه پس از دهه 80، خواهان برابرى کامل زن و مرد در تمامى عرصه ها از جمله، آموزش، حقوق و سياستشدند و شعار جنبشهاى فمينيستى به شعار «زنان بدون مردان و با رفتارهاى مردانه» تبديل گرديد.
علت شکلگيرى نهضتهاى فمينيستى
از جمله عوامل اصلى شکلگيرى جنبشهاى فمينيستى، تبعيض و بىعدالتى جنسى بود. هم تحليلهاى مارکسيستى و هم تحليلهاى غير مارکسيستى مؤيد اين سخن است. در نظريات مارکسيستى، زنان به عنوان مستعمره و زير دست مردان و تحت نظارت نظام جنسى ناعادلانه قرار گرفتهاند، ايدئولوژى حاکم بر جامعه مردسالار سرمايهدارى نيز آنان را همچون کارگران به اسارت و بردگى مىکشد و بسان کالا خريد و فروش مىکند.
فرايند صنعتى شدن جوامع در کنار ظهور دولتهاى مردمسالار، اساسا روابط سنتى حاکم بر اين جوامع، به ويژه جوامع ماقبل صنعتى را دچار بحران و دگرگونى نموده است. بدينسان، با تغيير جوامع پسانوگرا، روابط نوين حاکم بر اين جوامع مجددا دچار تحول و دگرگونى گرديد. در اين چرخه تغيير، نهادى که بيش از همه دچار بحران هويت گرديد، نهاد خانواده بود; نقش زنان در خانواده و منزلتسنتى آنان متحول شد. از يک سو، به دنبال ظهور حکومتها و دولتهاى مردمسالار، نفوذ زنان طبقات بالا به ميزان قابل توجهى کاهش يافت و از سوى ديگر، در طبقات پايين نيز زنان به دليل صنعتى شدن دست از کارهاى سنتى خود شستند و - به ميزان قابل توجهى قدرت اقتصادى خود را به دليل ناتوانى از رقابتبا واحدهاى توليدى جديد - از دست دادند.
آزار و تجاوز جنسى نيز از ديگر عوامل زمينهساز شکلگيرى نهضت فمينيستى در جوامع غربى محسوب مي شود. هر چند اساسا شکلگيرى نهضت فمينيستى در اين جوامع براى احياء حقوق زنان و از جمله ايجاد اشتغال براى آنان بوده، با اين وجود، همين تعداد اندک زنان شاغل نسبتبه مردان نيز، از اندک حقوق بهرهمند بودند. از جمله براى زنان شاغل در محيطهاى کار، ميزان خشونت و آزار جنسى به مراتب بيشتر بوده است. آزار جنسى در محل کار مىتواند به عنوان استفاده از اقتدار شغلى يا قدرت به منظور تحميل خواستهاى جنسى تعريف شود.
علاوه بر آزار جنسى تجاوزات جنسى نيز از ديگر عوامل زمينهساز نهضت فمينيستى بوده است. از ميزان تجاوزات جنسى گزارش شده به پليس، - هر چند اين رقم ممکن است تا پنجبرابر آمار رسمى باشد - در يک بررسى درباره 1236 زن در لندن آشکار ساخت که از هر شش تن يک نفر مورد تجاوز قرار گرفته بود و از هر پنج تن بقيه، يک تن توانسته بود با مبارزه مانع اقدام به تجاوز شود.
گرايشها و نحلههاى فمينيستى
1- فمينيسم ليبرال
فمينيستهاى ليبرال به بحثحقوق برابر براى زنان و برخوردارى آنان از همه حقوق شهروندى همچون مردان مىپردازند و ريشه ظلم و ستم بر زنان را فقدان حقوق مدنى و فرصتهاى کافى و برابرى آموزشى در جوامع مدنى غربى مىدانند. اين مکتب همچون ساير جنبشهاى ليبرال بر آن است تا بدون تغيير بنيادين اجتماعى و سياسى و با حفظ نظام موجود، با اصلاحاتى چند، حقوق و موقعيت زنان را ارتقا بخشد. طرفداران اين مکتب مدعىاند که زنان همچون مردان انساناند، بايد از حقوق طبيعى مساوى برخوردار باشند و هرگز جنسيت تعيينکننده حقوق افراد نيست.
2- فمينيسم راديکال (انقلابى)
گرايش راديکال فمينيسم، بيش از هر چيز، بر احساسات و روابط شخصى تکيه مىنمايد. اين گرايش جديد نابرابرىها و تبعيضهاى جنسى را حاصل نظام خانواده مردسالار مىانگارد و بر خلاف جنبش ليبرال، که بر حفظ وضع موجود تاکيد مىکند، معتقد است که وضعيت نابرابر اجتماعى بايد از اساس متحول شود و ساختار و بنيان خانواده و نظام مردسالارانه برچيده شود. همچنين در مقابل اين عقيده که ريشه تبعيض و فرودستى زنان را در جوامع مدنى غربى، وضع قوانين مردسالارانه و نظام خانواده مبتنى بر مردسالارى مىانگارد، ريشه نابرابرى و تبعيض و فرودستى را در تمامى عرصههاى حيات اجتماعى و حوزههاى بشرى قلمداد مىنمايد. از اينرو، خواستار تغيير کل ساختار حاکم بر اين جوامع است.
زنگرايان و به اصطلاح، فمينيستهاى افراطى و يا انقلابى اين نظر را که زن موجودى «خانهدار»، «فرزندزا» و «خود ديگر بين» و مردها نيز «نان آور»، «پدر» و «من اصلى» هستند، انکار مىکنند. شالاميت فايرستون معتقد است که تفاوت ميان مردان و زنان مبناى زيستى دارد. زنان به دليل تفاوتهاى تناسلى خود و به اين که ناگزيرند از نوزاد مراقبت کنند، از لحاظ جسمى ضعيفتر از مرداناند و همين موضوع موجب روابط اجتماعىاى شده است که زنان براى تامين امنيت جسمانى خود به وابستگى به مردان تن مىدهند. نهادهاى اجتماعى، به ويژه آداب جنسى و پرورش کودک، که سلطه مردان را تقويت مىکنند، اين ضرورت را تشديد کرده است. ولى امروزه با پيشرفت فنآورى، اين سلطه مردان ضرورت خود را از دست داده; زيرا زنان را از اجبار به بچهدار شدن رها ساخته است و از اينرو، مردان و زنان هر دو مىتوانند در بچهدارى سهيم شوند .
3-مارکسيسم فمينيسم
اين گرايش حاصل تلاش زنان براى گسترش نظريات مارکسيستى است و برگرفته از آراء و انديشههاى مارکس درباره زن و نيز نظرات انگلس در کتاب منشا مالکيتخصوصى و خانواده مىباشد. اين نظريات براى رفع استثمار و احياى حقوق برتر زنان در جوامع سرمايهدارى پديد آمده است.
4- سوسيال فمينيسم
اين جريان فکرى پس از دهه هفتاد ميلادى و در ادامه اصلاح اشتباهات فمينيسم راديکال و متاثر از آن پديد آمده و در واقع، معجونى از گرايش مارکسيستى و راديکالى است.
طرفداران اين قرارداد معتقدند که جنس، طبقه، نژاد، سن و مليت، همگى اسارت و ستمديدگى زنان را موجب مىشود و فقدان آزادى زنان، حاصل اوضاع و شرايطى است که زنان در آن حوزههاى عمومى زير سلطه در مىآيند و رهايى آنان تنها زمانى امکانپذير است که تقسيم جنسى کار در همه حوزهها از بين برود; يعنى: روابط اجتماعىاى که مردم را به کارگران و سرمايهداران و نيز زنان و مردان تقسيم کرده است، بايد از بين برود..
۵- فمينيسم پست مدرن: اينان معتقداند زن نيازمند خانواده، همسر و فرزنده و نوع روابطي که از بدو تولد ميان دختر و پسر وجود دارد منشأ تفاوت و سلطه بر زنان مي باشد، نه نقش ازدواج و نقش مادري. اين گروه نظريه مردان و زنان با تعاريف جديد را پيشنهاد ميکنند
۶- فمينيسم ديني: معتقد به امکان برقراري سازش بين دين و فمينيسم هستند و تاکيد بر خانواده، انتقاد از فردگرايي افراطي و لزوم توجه به شرايط فرهنگي و منطقهاي زنان هر کشوري جزء ديدگاه شان مي باشد.
به هر حال، فارغ از تاثيرات منفى که جنبش فمينيستى در جوامع شرقى و اسلامى از خود بر جاى گذاشته است. فمينيسم، علىرغم همه کاستىهايش، مزايا و موفقيتهايى را نيز براى زنان در پى داشته است که از آن جمله، مىتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
زنان که تا چند دهه پيش، از ابتدايىترين حقوق شهروندى از جمله حق مالکيت و ارث محروم بودند، در پرتو اين نهضت، جايگاه نسبى و ابتدايى خود را بازيافتند و امروزه دست کم به آنان همچون انسان نگريسته مىشود. از جمله موفقيتهاى نهضت فمينيستى، کسب استقلال نسبى اقتصادى زنان و حضور آنان در عرصه فعاليتهاى اجتماعى و دوشادوش مردان، ايجاد حس اعتماد نسبتبه زنان به عنوان يک قدرت اقتصادى و سياسى و حضور در عرصههاى علمى و فرهنگ و نيز مشارکتسياسى آنان در کسب حق راى از جمله پيامدهاى مثبت جنبشهاى فمينيستى در جوامع غربى براى زنان بوده است.
پىنوشتها
* ر. ک. به: آليسيون جگر، چهار تلقى از فمينيسم; سياستهاى فمينيستى و سرشت انسان، ترجمه س. اميرى،
** مجله زنان، ش 28
*** Rosalind Delmal, What is Feminism? in Juliet mitchell andAnn Oakley, eds / what is Feminism? (Oxford, blackwell,1989), P. 8 / Feminism, Ann
|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در دوشنبه 1387/06/18 |
۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر