۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

شهید مزاری در اسارت عکسها

شهید مزاری در اسارت عکسها!

سیزدهمین سالروز شهادت پیر، پیشوا، مقتدا و رهبر هزاره ها شهید مزاری همچون همه بخشهای کشور، در کابل نیز تدویر یافت.

اما آنچه که بسیار جای تأمل داشت این بود، که وقتی انسان در محوطه بزرگ خاتم الانبیاء که این مراسم دایر شده بود، می رفت، چشم آدم آنقدر عکسهای متنوع را می دید، از جنس مرده ها و زنده ها به علاوه عکس شهید مزاری که به ندرت به چشم می خورد، و اگر هم به چشم می آمد در سایه دیگر عکسها بود، که با این پرسش آدم مواجه می شد، که براستی در محفل یادبود شهید مزاری آمده است، یا اینکه یاد بود مرده های متحرک!!

در هر سوی فقط عکس می دیدی، نمی دانم این عکسها چه کمبود شخصیتی آن عزیزان صاحب عکس را پر می کند، شاید بیشتر آنها دیگر علاقه ندارند که بعد از مرگ آنها عکسهای شان در بیلبردها کلان نشر شود، به همین خاطر تبلیغات می کنند به نام شهید مزاری، اما عکسهای خودشان را به نمایش می نهند، شما در نظر داشته باشید که یک عکس از شهید مزاری به سایز 96 متر مربع سه سال قبل چاپ شده بود، اما امسال عکسی به سایز 108 متر مربع نیز از یک چهره زنده در جایگاه نصب شده بود، و برایتان جالب خواهد بود، که وقتی این شخصیت معزز در جایگاه قرار گرفت تا سخنرانی کند کسی از میان مردم از من پرسید که این همان صاحب عکس کلان نیست؟ او زنده شده است؟ که حالا سخنرانی می کند؟

برایم جالب بود، به طرفش نگاهم را دوختم، ریشهای خاک آلوده اش، حکایت از صداقت گفتارش داشت، به همین خاطر خیره در چشمانش شده بودم، عشق به مزاری از وجودش می بارید، مزاری را پرسیدم که چگونه بود، او گفت که یک مرد بود، مردی که خود را قربانی من کرد، قربانی تو کرد و قربانی همه ما کرد تا ما بتوانیم امروز اینجا جمع شویم، و برایش و برای اندیشه هایش و برای باورهایش تأمل و تعقل کنیم، اما وقتی امروز آمدم چیزی و نشانی در اول از او نیافتم، متاثر شدم، به زحمت توانستم که عکس او را هم در میان همه عکسهای دوست و دشمن بیابم و باور کنم که او نیز وجود دارد، در این کشور هنوز هم دوستی ها بر اساس منافع شخصی تنظیم می شود، و مزاری همچنان که در ان روزگار تنها بود از سوی سیاست بازان دلقک منش، امروز نیز دست آویز بازیهای آنها قرار گرفته است، و ما فقط به عشق مزاری زندگی می کنیم، به عشق مزاری می میریم، زیرا او برای ما زندگی و زنده ماندن را معنا کرده است، و به همین خاطر هم هست که امروز دیگر هزاره بودن مثل گذشته جرم نیست، اما چون جایش خالیست آهسته بار دیگر به سوی جرم شدن پیش می رود!

مرد ریشهایش را با ناخن های ترکیده دستش شانه کرد، و اشک های دیده اش بر روی خاکهای زمین محوطه خاتم الانبیاء ریخت، شرمیدم از این همه عشق و نگاهم را به زمین دوختم و اینکه براستی مزاری چه کرده است، که نام او برای همه مردمان شفای دردهای ناسورشان می شود.

جوانی در میان مردم عکسی را در دست داشت، بر روی عکس به علاوه عکس شهید مزاری یک عکس دیگر هم وجود داشت، از او پرسیدم که آیا او را دوست می دارد؟ گفت نه! عاشق مزاری می باشد، از او پرسیدم که اگر راست می گویی چرا عکسش را بلند کرده ای؟ گفت: من عکس مزاری را بلند کرده ام، و هر نجاست اجتماعی ای که عکس خود را در کنار مزاری چاپ کند من آن را بلند می کنم، چون معتقدم که مزاری بزرگ تر از این سخنان است، و عکس مزاری نباید بر زمین خدا بی کس بماند!!



|+| نوشته شده توسط یونس حیدری در جمعه 1386/12/24 | آرشیو نظرات

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر